که از دست ارّه نجار و تیشه هزم شکن برای من نه ریشه ای مانده و نه شاخه ای .
تبر آهسته به اوگفت : گناه تو این است که الان فصل میوه دادن است ولی تو میوه و ثمری نداده ای .
تا شب صدای تبر هچنان ادامه داشت و قطع نشد و صبح در آن باغ توده ای از هیزم جمع شده بود .
بازدید : 224
پنجشنبه 14 اسفند 1398 زمان : 14:17